قند عسلقند عسل، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

قند عسل ما

خرید لباس مجلسی بارداری

سلام پسر گلی مامان دیروز من و بابا وحید رفتیم خ مفتح برای خرید یه لباس بارداری مجلسی. خیلی گشتیم تا بلاخره در زیرپله بوتیک شادی تونستم یه لباس زیبا پیدا کنم تا در عروسی آقای صادق خان (نوه دایی مامان جون) که چهارشنبه آینده هست (ان شاالله) بپوشم.   از بابا وحید ممنونم که بدون کوچکترین ناراحتی برام چندین دست لباس آورد تا من پرو کردم و بهم کمک کرد تا یکیش رو انتخاب کردم و برام اون رو خرید. شب که رسیدیم خونه، طاهره جون دوست دوران دبیرستانم زنگ زد و برای عروسیش که چهارشنبه همین هفته است ما رو دعوت کرد. کلی ذوق کردم که همون شبی که لباس برای عروسی خریدم یه جای دیگه هم دعوت شدم تا بتونم حداقل دو بار از این لباس استفاده کنم. شما هم ...
30 ارديبهشت 1392

سونوگرافی غربالگری سه ماهه دوم

سلام عزیزم پریروز یعنی سه شنبه رفتیم مطب دکتر مرصوصی برای اینکه بفهمیم جنسیت شما چیه؟ خیلی کم معطل شدیم و سریع نوبت ما رسید. بابا وحید هم اومد تو تا همراه مامان شما رو زیارت کنه! یه عالمه وقت دکتر دنبال نشانه ای از پسر بودن یا دختر بودن شما گشت تا بلاخره کاشف به عمل اومد قند عسل مامان پسره! هورا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!              پسر پسر قند عسل!!! دو تا کلیه، چهار بطن در قلب، دو تا دست و دو تا پا، ستون مهره ها و حتی تعداد دنده های شما در سونوگرافی چهار بعدی مشخص شد. خدا رو شکر پسر کوچولوی مامان همه چیش سالم و نرمال بود. الجمدلله. وزن شما در 21 هفتگی و سه روزگی برابر 470 گرم بود. ماشالله به پسرم ...
28 ارديبهشت 1392

عروسی عمو سعید

سلام نی نی مامان پنج شنبه گذشته یعنی دو روز پیش عروسی عموسعید بود که در شیراز برگزار شد. ان شاالله مبارکشون باشه و به پای هم پیر بشن. من به خاطر اینکه برای موقعیت شما نگران بودم به شیراز نرفتم اما بابایی مجبور بود که به خاطر خانواده اش بره. برای همین من و شما از چهارشنبه شب که بابایی سوار اتوبوس شد تا جمعه شب که برگشت مهمون بابا رضا و مامان فاطمه مهربون بودیم و به ما هم خوش گذشت. پنج شنبه از ظهر تا دم غروب تو بازار عبدل آباد می گشتیم و مامان فاطمه برای نی نی من چند تکه لباس خرید. البته خیلی ذوق داشتیم که چیزای دیگه هم بگیریم که چون هنوز جنسیت شما رو نمیدونیم به چند تا لباس نوزادی و سر همی قناعت کردیم.  (عکس هاش رو برات میذارم) ...
14 ارديبهشت 1392

یه سری حرکت عجیب توی دل مامان

سلام قند عسلم چند روزی میشه که یه حبابی توی دلم جابجا میشه البته هنوز هم مطمئن نیستم که تکون های شماست یا چیز دیگه ای است. به هر حال من که فکر می کنم شاید اولین تکون خوردن های شما رو حس می کنم شاد می شم و خداوند بزرگ رو شکر میکنم. الان هم دوباره یه تکونی خوردی ها پدر سوخته.... ...
7 ارديبهشت 1392

رفتن به یه دکتر جدید

سلام مامان جونی خودم من دیروز رفتم یه دکتر جدید بنام مویدمحسنی تو یوسف آباد. خانم مومن و خوش رویی بود. گفت امروز 19 هفته ات تموم شده و تاریخ زایمان ان شاالله 28 شهریور ماهه. خانم دکتر با اون دستگاهش خیلی دنبال قلب کوچیکت گشت تا بلاخره پیداش کرد و من وقتی صدای قلبت رو شنیدم خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم. امیدوارم بتونم پیش همین خانم دکتر زایمان طبیعی و خوبی داشته باشم. دکتر جدید برام یه  سونوگرافی نوشت تا وضعیت سالم بودن شما (ان شا الله) تایید بشه. البته گفت چند هفته دیگه برو... راستی یه خبر! دو سه روزه یه چیزایی زیر شکمم احساس می کنم که شاید تکون های شما باشه. یه چیزایی مثل تکون خوردن یا ترکیدن یه حباب. امیدوارم زودتر ...
4 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قند عسل ما می باشد